آردا داره آقا میشه، کم کم داره حرف مامان و بابا رو گوش میده ، برای کارهای کرده و نکرده خودش توضیح میده. همه داریم به زندگی آلاخون والاخونی خودمون تو طبقه بالای مامان بزرگ عادت میکنیم و آردا مهد کودک جدیدش "شیرین لر" رو دوست داره و صبح زود خودش میره پایین و به مامان بزرگ میگه : زنگ بزن به بابا تقی خوشگل بیاد من رو ببره مهد کودک! خلاقیتهای زیادی از خودش نشون میده و قصه های عجیب و جالبی از خودش درمیاره و تعریف میکنه! تازگیها دروغ گفتن رو هم یاد گرفته ولی فوری اعتراف میکنه که دروغ گفته. فقط یه کار عجیبی میکنه و تمام شعرهایی که بلد هست رو با افعال منفی میخونه : خرگوش من چه ناز نیست گوشهاش چقدر دراز نیست ... یا...