آرداآردا، تا این لحظه: 12 سال و 7 روز سن داره

آلبوم عکس و خاطرات آردا

یه پیک نیک حسابی

به خاطر درس و مشغله بابا خیلی کمتر از قبل فرصت داریم سه تایی با هم وقت بگذرونیم، ولی بالاخره یه روز کامل بابا رو از کتابهاش گرفتیم و حالمون جا اومد، لازم نیست چیزی بگم، از عکسها معلومه که چقدر خوش گذشته   بقیه عکسها در ادامه... ...
22 خرداد 1394

بهار 94

آردا داره آقا میشه، کم کم داره حرف مامان و بابا رو گوش میده ، برای کارهای کرده و نکرده خودش توضیح میده. همه داریم به زندگی آلاخون والاخونی خودمون تو طبقه بالای مامان بزرگ عادت میکنیم و آردا مهد کودک جدیدش "شیرین لر" رو دوست داره و صبح زود خودش میره پایین و به مامان بزرگ میگه : زنگ بزن به بابا تقی خوشگل بیاد من رو ببره مهد کودک!  خلاقیتهای زیادی از خودش نشون میده و قصه های عجیب و جالبی از خودش درمیاره و تعریف میکنه! تازگیها دروغ گفتن رو هم یاد گرفته ولی فوری اعتراف میکنه که دروغ گفته. فقط یه کار عجیبی میکنه و تمام شعرهایی که بلد هست رو با افعال منفی میخونه : خرگوش من چه ناز نیست گوشهاش چقدر دراز نیست ... یا...
21 خرداد 1394

تولد سوم

بالاخره 3 ساله شدی، از حالا به بعد انتظار بیشتری ازت داریم، فکر میکنم دیگه میتونی روی رفتار و گفتارت کنترل داشته باشی، بهتر میتونی احساساتت رو کنترل کنی، خوب بلدی بازی کنی، حتی بلدی تنهاییهات رو پرکنی. عاشق ابراز احساسات قشنگت هستم، وقتی میگی "مامان خیلی دوستت دارم" یا وقتی میگی "چوخ ایستیرم سنی" دیوونه میشم ، با خودم فکر میکنم آیا لذتی بالاتر از این میتونه باشه؟ البته خودت هم میگی که : من نجه دلّه اولموشام هااااا و اما جشن تولد: امسال قصد داشتم برات یه تولد توووووپ بگیرم ، چون تو ارومیه ایم و همه هستند ... ولی به خاطر فوت مادربزرگ مامان نشد مجبور شدم یه کیک و چند تا زلم زیمبو بگیرم تا تو مهد ...
10 خرداد 1394
1